مریم پاییزی

دستنوشته های مریم گلی

مریم پاییزی

دستنوشته های مریم گلی

رنگ زندگی .شعر از(شاعر کوچولوی خودم)

رنگ زندگی

صبح شد!زندگی چه رنگ است

شب شد!زندگی قشنگ است

هزاران آمدن وهزاران رفتن

ولی افسوس ندانستن چه رنگ است

یکی اشکی چکیدواین سخن گفت

که بایددرهوای بی کسی خفت

که تادرعمق هوای بی کسی ها

بی یابی رنگ تلخ زندگی را

یکی غنچه با زبان بسته بازشد

که بایددرهوای گل فناشد

که باید هر لحظه گلی را

بی یابی رنگ سرخ زندگی را

یکی شاخه شکسته آه سر داد

که در آهش این سخن داد

که بایدسرداد جزآه وفریاد

که زندگی را رنگها داده بر باد

اگر رنگی دارد زندگی ها

به غیراز غصه وخستگی ها

می کردم آن رنگ را،بی رنگ بی رنگ

به دوراز کینه وفریب ونیرنگ

یکی ازشعله های شمع این سخن گفت

که باید رنگ زندگی  زمن جست

که تا خودرا کنی هم رنگ دنیا

نمی ماندزخود هیچ رنگی پیدا

هزاران گفتندوشنیدم

تا که به این سخن رسیدم

که درزندگی هررنگی باشی،بهتر از آن است که..........................؟!

خاموشی.....................................!؟

می بینم همه چیز را،می شنوم ناله ها را

دل می سپارم به درد دلهای طبیعت

ولیکن،من دانسته ام که دراین سکوت حقیقتی نهفته است

به حقیقت رسیدم ولیکن نمی دانم چرا من نیز از گفتن این حقیقت ،عاجزم

شعری از جیگر خودم