مریم پاییزی

دستنوشته های مریم گلی

مریم پاییزی

دستنوشته های مریم گلی

روزگاری می پنداشتم که عشق ومحبت زیبا ترین ترانه زندگی است                       

روزگاری می پنداشتم که صداقت ومهرووفا زیباترین آیینهای زندگی است

روزگاری می پنداشتم که کینه ونفرت پایدارنیست وحرمت وحریم انسانها بهترین ابروی انسانیت است

روزگاری گذشت .انسانها هرکدام به دلایلی رخت ظاهر خودرا عوض کردند وباطن خود را افسرده یافتند

اما مگر می شود باطن انسانها پژمرده شود؟

امروز شاهدم که چگونه همه همدیگر را ترک می کنند.دوستیها سرد وبی محبت ودلها از هم دور ویخ زده می شود.همه فریاد

می زنند(فراموشم کنید.بگذارید تنها باشم.رهایم کنید....)

اما شما نیزمثل من نمی توانید عشق ومحبت را باتمام سردی زندگی ومصایب تحمیلی بی عدالتی نادیده بگیرید. عشق

طراوتی دارد که روح پژمرده همه مارا آبیاری می کند.به شرط آنکه آن را با ظاهر محافظه کاری به دوش نکشیم.

حداقل تنها روزنه امید باقی مانده برای خودمان را باز بگذاریم تا نفس بکشد وهوای تازه را دروجود رنجور ماپراکنده کند

تامانیز زنده بمانیم وبه دنبال انسانهایی باشیم که چشمانشان جستجوگر دلهای پاک وخالص است.