مریم پاییزی

دستنوشته های مریم گلی

مریم پاییزی

دستنوشته های مریم گلی

روزگاری می پنداشتم که عشق ومحبت زیبا ترین ترانه زندگی است                       

روزگاری می پنداشتم که صداقت ومهرووفا زیباترین آیینهای زندگی است

روزگاری می پنداشتم که کینه ونفرت پایدارنیست وحرمت وحریم انسانها بهترین ابروی انسانیت است

روزگاری گذشت .انسانها هرکدام به دلایلی رخت ظاهر خودرا عوض کردند وباطن خود را افسرده یافتند

اما مگر می شود باطن انسانها پژمرده شود؟

امروز شاهدم که چگونه همه همدیگر را ترک می کنند.دوستیها سرد وبی محبت ودلها از هم دور ویخ زده می شود.همه فریاد

می زنند(فراموشم کنید.بگذارید تنها باشم.رهایم کنید....)

اما شما نیزمثل من نمی توانید عشق ومحبت را باتمام سردی زندگی ومصایب تحمیلی بی عدالتی نادیده بگیرید. عشق

طراوتی دارد که روح پژمرده همه مارا آبیاری می کند.به شرط آنکه آن را با ظاهر محافظه کاری به دوش نکشیم.

حداقل تنها روزنه امید باقی مانده برای خودمان را باز بگذاریم تا نفس بکشد وهوای تازه را دروجود رنجور ماپراکنده کند

تامانیز زنده بمانیم وبه دنبال انسانهایی باشیم که چشمانشان جستجوگر دلهای پاک وخالص است.

 یه  آهنگ زیبا با هم گوش می کونیم

سلام من اومدم این منم

واینمجیگرخودم

چطوریم به هم می یایم

رنگ زندگی .شعر از(شاعر کوچولوی خودم)

رنگ زندگی

صبح شد!زندگی چه رنگ است

شب شد!زندگی قشنگ است

هزاران آمدن وهزاران رفتن

ولی افسوس ندانستن چه رنگ است

یکی اشکی چکیدواین سخن گفت

که بایددرهوای بی کسی خفت

که تادرعمق هوای بی کسی ها

بی یابی رنگ تلخ زندگی را

یکی غنچه با زبان بسته بازشد

که بایددرهوای گل فناشد

که باید هر لحظه گلی را

بی یابی رنگ سرخ زندگی را

یکی شاخه شکسته آه سر داد

که در آهش این سخن داد

که بایدسرداد جزآه وفریاد

که زندگی را رنگها داده بر باد

اگر رنگی دارد زندگی ها

به غیراز غصه وخستگی ها

می کردم آن رنگ را،بی رنگ بی رنگ

به دوراز کینه وفریب ونیرنگ

یکی ازشعله های شمع این سخن گفت

که باید رنگ زندگی  زمن جست

که تا خودرا کنی هم رنگ دنیا

نمی ماندزخود هیچ رنگی پیدا

هزاران گفتندوشنیدم

تا که به این سخن رسیدم

که درزندگی هررنگی باشی،بهتر از آن است که..........................؟!

خاموشی.....................................!؟

می بینم همه چیز را،می شنوم ناله ها را

دل می سپارم به درد دلهای طبیعت

ولیکن،من دانسته ام که دراین سکوت حقیقتی نهفته است

به حقیقت رسیدم ولیکن نمی دانم چرا من نیز از گفتن این حقیقت ،عاجزم

شعری از جیگر خودم

تقدیم به جیگر خودم

اون که به من توزندگی غصه می ده تو هستی

          اون که برای موندنت جون می کنه من هستم

اون که به من قدرت زندگی می ده تو هستی

          اون که برای عشق تو پر می زنه من هستم

تقدیم به جیگر خودمممممممممممممممممممم